بخشش!!! چقدر گفتنش آسان و انجامش دشوار است، آن هنگام که خشم و کینه و
خودخواهی حریفانت باشند. تا چه اندازه باید توانمند باشی که وقتی آنان با
زیرکانه ترین ترفند ها می خواهند که پیروز میدان باشند . چه سخت است ندید
گرفتن منیت ها و حق دارم حق دارم ها و راضی شدن به آنچه که برای تو صلح و
آشتی به ارمغان می آورد.
اما بخشش! این کلام نرم و سیال و این کلید مهر
و دوستی، همیشه به بهترین شکل ممکن همه کس را به آغوش فروتنانه خویش،
دعوت و زندگی را دلپذیر می کند.
باشد که این موهبت، طعم لحظه
هایمان باشد.
سلا اگر همه ی آدم ها می تونستن بجای خودش ببخشن دنیا که اینطوری نمی شد عزیز
حالا از کدوم سیاه چادری؟
چه کسی؟
سلام
سیاه چادر کوچ نشینان
منظورت رو از چه کسی نفهمیدم؟
"چه سخت است ندید گرفتن منیت ها و حق دارم حق دارم ها و راضی شدن به آنچه که برای تو صلح و آشتی به ارمغان می آورد."
بدبختی ش اینه که وقتی می خوای گذشت کنی از خودت می پرسی که آیا این از خود گذشتگیه یا از "حق" گذشتگی...بعد اینجوری فرق می کنه...سخت می شه...و آدم نمی دونه آیا این صلح و آشتی واقعا صلح و آشتی ست یا نه یه آرامش موقتی که ریشه ی ناآرامی های بعدی می شه...
به نکته جالبی اشاره کردی و دقیقا بخشش زمانی سخت می شه که باید در این میان٬ اون تفاوته رو پیدا کنی...
چهل سالگیت را تو چلگوجه خوندم. چون انوجا فعلا دعواست اومدم اینجا بهت بگم خیلی زیبا و عجیب بود. چرا ؟چون خود من همین برداشت را از چهل سالگی دارم و می ترسم در اون موقع به این نتیجه برسم که در هیچ سنی دغدغه های ادم ، ترس هاش و ارزو هاش تغییر پیدا نمی کنه و همیشه پاشنه آشیل ادم وجود داره و ثابته. روان شناسیت حرف نداره.
موفق باشی.
...ممنون
ولی کاش اونجا دعوا نبود خیلی ساکته آدم دلش می گیره همیشه سروصدای بچه ها اتاقم را شلوغ می کرد و من این شلوغی رو دوست داشتم
سلام.
واقعا دلنشین و آرامش بخش می نویسی.
ممنون بخاطر خوب نوشتنت.
چه خوب که سر می زنی...
ببخش اما هرگز فراموش نکن، این بهترین تجربه خواهد بود.