کوچ نشین

نوشته هایی از درون سیاه چادر

کوچ نشین

نوشته هایی از درون سیاه چادر

وقتی با درد آشنا باشی ، تشخیص لحظات شیرین و لذت بخش چندان هم دشوار نخواهد بود.

وقتی لحظه های سخت، تکه تکه های وجودت را پراکنده باشد برای چیدمان مجدد آن، راحتر دست به دامان کائنات خواهی شد.

آن روزها که با اندک آگاهی خویش، به هنگام سیلی خوردن از روزگار بودی، خوب می دانستی که یک روزی ولو دور، اما بدون شک ، طبیعت تو را به آغوشش پناه خواهد داد و زندگی ات را التیامی از جنس نور خواهد بخشید .

شاید هنور شاخه های شکسته در تو بسیار ، از دست داده هایت بی شمار ، اما دیگر، نه به سادگی می شکنی نه به راحتی می افتی ، و نه در شتاب مادی روزمرگی ها غرق می شوی.

تو خوشحالی بی آنکه از دست داده هایت برگشته باشند، تو بی نیازی بی آنکه نیازهایت برآورده شده باشند، تو مسروری بی آنکه غم هایت رنگ باخته باشند. فقط و فقط اعتقاد به اینک و اینجا بودن در تو بسیار شده و قابلیت دیدن روز و شب ، تولد و مرگ، سپید و سیاه ، زشت و زیبا ، اندک و بسیار و... در تو شکل گرفته.

حال ، هر اندکی ترا سرشار می کند و هر سادگی کودکانه ای ترا به لحظه ها گره می زند و این شادی را سپاس بی پایان می گویی.

نظرات 3 + ارسال نظر
تو شنبه 5 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 08:35 ب.ظ http://chasbandegihaye-roohe-ma.blogsky.com/

هه...

پیامستان دوشنبه 7 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 02:50 ب.ظ http://payamestan.com/

کاش با حلوا حلوا کردن دهان شیرین می شد ...

میلاد سلیمانیان دوشنبه 7 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 07:12 ب.ظ

سلام
سنت شکنی کردید خانم شهسوار
از شما بعید بود اینقدر بلند بنویسید
گرچه انتظاری که برای زیبا نوشتن داشتم حاصل شد
چقدر خوبه که به این مرحله رسیدید(منظورم شرح حال نوشتتونه)
ضمنا چلگوجه به کار خودش ادامه خواهد داد
با آرزوی شادی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد