کوچ نشین

نوشته هایی از درون سیاه چادر

کوچ نشین

نوشته هایی از درون سیاه چادر



دلم تنگ می شود وقتی برای دل تنگی ام دلت تنگ نمی شود...


... فقط دو سه زخمه به گیتارم زدم٬

 که از آن پس شده ای  تنها آهنگ زندگی ام...


...وقتی از ناامیدی به امید می رسی زندگیت رنگ بودن و حضور می گیرد. وقتی در اوج اندوه تسلیم شرایطی می شوی که تغییرش خارج از توان توست نیروی عجیبی برای از نو شروع شدن و دو باره و دوباره ساختن می یابی که آنرا به هزارن لحظه غیر واقعی و زودگذر روزمرگی نمی دهی اش. دیگر نه آب و رنگ یارهای دورغین دلت را می برد و نه قصه های پر از غصه دوست های گرد شیرینی. خودت می مانی و یک دنیا باید شدن ها و یک دنیا سرخوشی از برای تولدی دوباره...