...وقتی
از ناامیدی به امید می رسی زندگیت رنگ بودن و حضور می گیرد. وقتی در اوج
اندوه تسلیم شرایطی می شوی که تغییرش خارج از توان توست نیروی عجیبی برای
از نو شروع شدن و دو باره و دوباره ساختن می یابی که آنرا به هزارن لحظه
غیر واقعی و زودگذر روزمرگی نمی دهی اش. دیگر نه آب و رنگ یارهای دورغین
دلت را می برد و نه قصه های پر از غصه دوست های گرد شیرینی. خودت می مانی و
یک دنیا باید شدن ها و یک دنیا سرخوشی از برای تولدی دوباره...