می گویند زندگی به مانند دوچرخه سواری است و برای حفظ تعادل٬ همواره باید رکاب بزنی! مدتی ایست که مدام رکاب می زنم اما هیچ تغییری حاصل نمی شود. همه چیز همان است که بوده...
قسمت اول جمله تون خیلی عالیه، همیشه از دوچرخه و مکانیزمش خوشم میاد، از کسی که طراحیش کرده، فکر عقبگرد نبوده! درست مثل خود زندگی! رکاب زدن هم در واقع هل دادن زمین به عقبه! به همین راحتی! اصلن دوچرخه سواری خود زندگیه!
به چه نکنه قشنگی اشاره کردی.بعضی وقتها هر چی تلاش می کنی بی فایده است. هرچی می دوی به جایی نمیرسی .چون یکی ما را گذاشته رو تردمیل. مثل همیشه زیبا بود فوضولی:گمان کنم اگه بعضی وقت ها عکس متناسبی با موضوع بذاری خوشگل بشه. فوضولی شماره 2: چلگوجه نمیای؟
۱- ممنون دوست همیشگی... ۲-اتفاقا یکی از دوستانم برای یکی دو تاشونو تصویر سازی کرده و فکر کنم در آینده اینکارو انجام بدم.
قشنگ می نویسی .. دعوت که نمی کنی ... هر دفعه که میام دعوتت کنم چشمم میفته به نوشته هات ...ولی پیشنهاد می کنم اجازه بدی چند تا متن جمع بشه بعد همه رو تو یه پست منتشر کنی ..الان وبلاگت خیلی بهم ریخته ست حیفه ...
واما ... اگر دستانت به ماه رسید خبری از خورشید بگیر...آفرین
پس اهل ورزشهای توی خونه و باشگاهی نه؟! ورزشکارا هم ورزشکارای قدیم سعی کن اگه سوار دوچرخه ثابت هم شدی زود پیاده شی! چون اونموقع عادت می کنی به رد شدن همه از کنارت و کم کم عقب افتادن از قافله و پس از اون ... حسرت و دپرسی و غیره ... مرسی بهم سر زدی کوچ نشین عزیز
از روی دوچرخه ثابت هم می تونی جور دیگه ای هم ببینی !
اگر پنجره رو باز کنی !
با احترام لینک تون می کنم .
یاحق
قسمت اول جمله تون خیلی عالیه، همیشه از دوچرخه و مکانیزمش خوشم میاد، از کسی که طراحیش کرده، فکر عقبگرد نبوده! درست مثل خود زندگی! رکاب زدن هم در واقع هل دادن زمین به عقبه! به همین راحتی! اصلن دوچرخه سواری خود زندگیه!
دقیقا...
دوچرخه رو بیخیال شو...
برو رو تردمیل با شیب 3 و سرعت 7
اگر در جریان نباشی دیگه چه فرقی می کنه با چی رکاب بزنی هر دوشون در جا زدنه...
به چه نکنه قشنگی اشاره کردی.بعضی وقتها هر چی تلاش می کنی بی فایده است. هرچی می دوی به جایی نمیرسی .چون یکی ما را گذاشته رو تردمیل.
مثل همیشه زیبا بود
فوضولی:گمان کنم اگه بعضی وقت ها عکس متناسبی با موضوع بذاری خوشگل بشه.
فوضولی شماره 2: چلگوجه نمیای؟
۱- ممنون دوست همیشگی...
۲-اتفاقا یکی از دوستانم برای یکی دو تاشونو تصویر سازی کرده و فکر کنم در آینده اینکارو انجام بدم.
سلام دوست گرامی
سفری داشتم از کافه به قبرستان . با احترام دعوتید
قشنگ می نویسی .. دعوت که نمی کنی ... هر دفعه که میام دعوتت کنم چشمم میفته به نوشته هات ...ولی پیشنهاد می کنم اجازه بدی چند تا متن جمع بشه بعد همه رو تو یه پست منتشر کنی ..الان وبلاگت خیلی بهم ریخته ست حیفه ...
واما ... اگر دستانت به ماه رسید خبری از خورشید بگیر...آفرین
یعنی تو میگی نباید انرژی و صرف زندگی کرد؟؟
آخر نوشته اشاره کردم که چرا ؟
برعکس باید راه هایی که ما را سرشار از بودن می کند برگزینیم...
پس اهل ورزشهای توی خونه و باشگاهی نه؟! ورزشکارا هم ورزشکارای قدیم سعی کن اگه سوار دوچرخه ثابت هم شدی زود پیاده شی! چون اونموقع عادت می کنی به رد شدن همه از کنارت و کم کم عقب افتادن از قافله و پس از اون ... حسرت و دپرسی و غیره ...
مرسی بهم سر زدی کوچ نشین عزیز
مسیر م را اجبارن بر عکس می روم
رو در رو بنبست است و
از ایستادن متنفرم
ایدۀ قشنگی داشت ، مرسی
سلام
ممنون...