سلام من از خوندش یه هو خندم گرفت. مثل یه تلنگر بود تا به آدم زده بشه تا مثلا دماغی را که همیشه داشته اما فراموشش کرده به یاد بیاره. اما من نفهمیدم از قلم افتادن یعنی چی؟منظورت نویسندگی است یا یه چیز دیگه. به هر حال کوتاه و جالب بود. ممنون که می نویسی. موفق باشی.
شاید باید کمی کلمات رو جابجا و یا عوض کنم... ۱- گاهی وقتها کمی جو سورالیستی می گیردم هر چی که میاد می نویسم. ولی نمی دونم چرا انتزاعی از آب در می یاد ۲- گاهی اونقدر دوستش دارم که صنایع ادبی اصلا برام مهم نیست بلکه فقط و فقط به مفهوم فکر می کنم ۳- گاهی هم شاید نباید بنویسم ولی می نویسم ۴- در هر حال باز خوشحالم بخاطر نگاه نقادانه ات
سلام
من از خوندش یه هو خندم گرفت. مثل یه تلنگر بود تا به آدم زده بشه تا مثلا دماغی را که همیشه داشته اما فراموشش کرده به یاد بیاره.
اما من نفهمیدم از قلم افتادن یعنی چی؟منظورت نویسندگی است یا یه چیز دیگه. به هر حال کوتاه و جالب بود. ممنون که می نویسی.
موفق باشی.
شاید باید کمی کلمات رو جابجا و یا عوض کنم...
۱- گاهی وقتها کمی جو سورالیستی می گیردم هر چی که میاد می نویسم. ولی نمی دونم چرا انتزاعی از آب در می یاد
۲- گاهی اونقدر دوستش دارم که صنایع ادبی اصلا برام مهم نیست بلکه فقط و فقط به مفهوم فکر می کنم
۳- گاهی هم شاید نباید بنویسم ولی می نویسم
۴- در هر حال باز خوشحالم بخاطر نگاه نقادانه ات
ولی به نظر من لزوماً اینطوری نیست.
شاید هم وسط راه قلم شل شود...بس که دست به قلم بودی....