با رقص ابرها باران شدم...
تو اما٬ چتری بدست داشتی...
حسش قوی بود، حالم یطوری شد
به خاط این حرکتش یخ بستی و شدی برف...
خیلی هوشمندانه نظر می دی دوست همیشگی من...
چقدرافسوس وبیهودگی عشقورزی و خوب بیان کردین
ممنون...
و افسوس که دیگر مرا یارای سیلاب شدن نیست تا تو را با خود ببرم ...
کاش چترت را کنار می گذاشتی _ آنوقت تر شدن، آسان بود!
حسش قوی بود، حالم یطوری شد
به خاط این حرکتش یخ بستی و شدی برف...
خیلی هوشمندانه نظر می دی دوست همیشگی من...
چقدرافسوس وبیهودگی عشقورزی و خوب بیان کردین
ممنون...
و افسوس که دیگر مرا یارای سیلاب شدن نیست تا تو را با خود ببرم ...
کاش چترت را کنار می گذاشتی _
آنوقت تر شدن، آسان بود!