-
می خواهم...
دوشنبه 16 خردادماه سال 1390 19:25
می خواهم از آفتاب بنویسم اما٬ دلم سخت بارانی است...
-
هجوم...
پنجشنبه 5 خردادماه سال 1390 01:47
هجوم ضربه های تنهایی روحم را زخمی کرده است.........
-
من به ...
جمعه 30 اردیبهشتماه سال 1390 15:02
من به آهستگی، به پای تو آمدم تو به شتاب،خودت را به خط پایان رساندی!!
-
در برآورد...
شنبه 24 اردیبهشتماه سال 1390 00:43
در بر آورد هزینه دوست داشتن تو، به گذر عمر که رسیدم اعلام ورشکستگی کردم....
-
دلم برای..
جمعه 16 اردیبهشتماه سال 1390 00:08
دلم٬ برای نگاهت مهربانی دستهایت آهنگ صدایت نرمی واژه هایت گاها گره ابرو هایت بی من٬ خنده هایت دیگر٬ تنگ نمی شود...
-
از..
چهارشنبه 7 اردیبهشتماه سال 1390 21:42
از نبود تو٬ حواس پنجگانه ام به سوگ نشسته اند...
-
نه...
سهشنبه 30 فروردینماه سال 1390 00:53
نه صبوری دشت٬ نه غرور دریا٬ بی تو هیچ نمی آموزم...
-
وقتی..
جمعه 26 فروردینماه سال 1390 11:38
...وقتی همه جا سراسر زوایه است٬ از انعطافم خوشم می آید...
-
تا کی...
دوشنبه 22 فروردینماه سال 1390 13:05
تا کی؟ در در بازیهای کودکانه زخمی شوم؟ مرا با چهل سالگی ام صدا کنید!!!!!
-
دخترکان...
پنجشنبه 18 فروردینماه سال 1390 23:04
دخترکان تنها٬ عاشق می شدند اگر٬ اشک های ما گردن آویزشان بود...
-
هنوز...
پنجشنبه 11 فروردینماه سال 1390 00:16
هنوز گریان از تازیانه های تاریخم! تو چرا؟ به جرم عزیز داشتنت٬ محکوم به رفتنم می کنی؟
-
امروز...
جمعه 27 اسفندماه سال 1389 19:32
امروز در تمامیت زندگی قدم میزنم؛ تو هم بیا...
-
یعنی..
چهارشنبه 18 اسفندماه سال 1389 17:36
یعنی نمی بینی چه را؟!! از که می دزدی؟! ... من دوستت بودم و او!! دوست من...
-
بعد از ...
سهشنبه 10 اسفندماه سال 1389 00:20
بعد از تو بود که کلام شعر شد و شعر آوازی سر داده٬ در اتاق خسته ام! گویی ! ستایش ماه را آموخته ام.
-
چگونه...
یکشنبه 1 اسفندماه سال 1389 21:15
چگونه تاب آورم این گردباد بی رحم تزلزل را٬ !!! هیچ سویم اعتمادی نیست...
-
روبروی...
پنجشنبه 28 بهمنماه سال 1389 20:14
روبروی آفتاب می نشینم تا احساسات خیسیده ام جوانه زند.........
-
تمام...
یکشنبه 24 بهمنماه سال 1389 23:47
تمام خطوط اندامم٬ پشت شرم کودکانه ای سرک می کشد! شاید٬ از توهم یگانگی سیراب شود...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 24 بهمنماه سال 1389 00:17
سلام... چقدر دلم برای همه تنگ شده... چقدر اینجا مهربونی هست...
-
نگاهم...
شنبه 9 بهمنماه سال 1389 23:24
نگاهم٬ فرو افتاد در چشمانی که نهایتش٬ ترنمی آرام در خلاء بود.
-
دستان...
یکشنبه 3 بهمنماه سال 1389 23:07
دستان سرد تو٬ طلوع خورشید را به تاخیر انداخت...
-
بیهوده...
سهشنبه 28 دیماه سال 1389 15:45
بیهوده می گردد دستانی که٬ در پی چهره ای بی نقاب است...
-
سوتفاهم...
جمعه 24 دیماه سال 1389 18:26
آنقدر نبود داشته ام٬ که یک بود، مرا دچار سوءتفاهم می کند.
-
آنقدر...
سهشنبه 21 دیماه سال 1389 18:45
آنقدر از خویش لبریزم که به ستایش تنهاییم می نشینم...
-
خسته...
شنبه 18 دیماه سال 1389 22:58
خسته از این همه اصرار پنهان خویش و انکار آشکار تو ام، امنیتی به رنگ یک باور می خواهم.
-
ترا...
سهشنبه 14 دیماه سال 1389 23:25
ترا شنیدم آنگاه که سکوت را می آموختم و از آن پس ترا عاشقم...
-
فاصله ای...
سهشنبه 7 دیماه سال 1389 12:57
فاصله ای هست... دیواری ز کین سازم؟ یا قدمی ز مهر بردارم؟
-
چه سخت...
شنبه 27 آذرماه سال 1389 21:07
...چه سخت است مهر به عزلت نشسته خویش را نوشی دوباره به جانش دهم.
-
کم نبوده اند...
دوشنبه 22 آذرماه سال 1389 22:16
کم نبوده اند آدم هایی که در روز شمار زندگی تلنگری بهت زده اند که این، چنین است و آن، چنان. کم نبوده اند فرصت هایی که بواسطه نبود یک اندرز خوش، به هدر رفته اند و باز هم کم نبوده اند لحظه هایی که ترس و تردید راه دلت را بسته اند. در این میان، به ناگاه کسی راهی جلوی پایت می گذارد. حال، با یک کلام، یک پیشنهاد، یک سیلی و...
-
می گویند...
جمعه 19 آذرماه سال 1389 20:31
می گویند زندگی به مانند دوچرخه سواری است و برای حفظ تعادل٬ همواره باید رکاب بزنی! مدتی ایست که مدام رکاب می زنم اما هیچ تغییری حاصل نمی شود. همه چیز همان است که بوده... آخر سوار دوچرخه ثابتم ...
-
اگر...
پنجشنبه 18 آذرماه سال 1389 21:30
اگر دستانت به ماه رسید خبری از خورشید بگیر...